پایدار

M.gh=block

پایدار

M.gh=block

رد پا +3 «+18»

مهدی قربانی | سه شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۲۱ ق.ظ

سلام 

.

.

.

.

سرحالی ؟؟؟

.

.

.

خوبی؟؟؟

.

.

.

شکر

.

.

خدا رو شکر که تا الان که الانِ همه عزیزمو کنارمو هستن ....انشاالله هچ وید هچ موقع بد نیاری زندگیتونم مث نودژ البته لاریو 😉 خوشمزه ببو طُم خوشِ زندگی همیشه زیر دندونتو بمونه !!!!

.

.

.

.

اینک یعنی الان که ببو ساعت یک و نیم شوی 13بهمن اخواهم یَک داستان بنویسم که ای واقعیت و راسی دروگی اصن شک نکنی که صحتی هسته اما هَم الان بگم کسی که مشکل قلبیی ،چیزی داره سنی هنو به سن قانونی 🔞 نرسیده توصیه که نه خواهش اکنم داستان نخونه حَلا دست خوتُنه____ 

.

.

.

.

.

.

.

.

********ردِ پای خودم +3*********


یه داستان و قضیه راسیتی بر اگره سال هولو هوش سال نود و هشتادو نه ...

مدرسه ی نمونه پسرانه ی راهنمایی قلعه گنج تو یه منطقه ای هستَ که همطو فکری بخوای بکنی موهو رو جونت راست ابهن .«برای فضا سازی بهتر از زبان فارسی ترجیح میدهیم ادامه داستان را بگیم»

دراین مدرسه تا شعاع تقریبی پنصد تا یک کیلو متری خود هیچ خانه ای که کسی بخواهد در آن زندگی کند وجود نداره و تنها باغهایی هست که دور تا دور مدرسه رو احاطه کرده و مدرسه چون شبانه روزیه خوابگاه و مدرسه به چسپیدن و فاصله ی خوابگاه تا سرویس بهداشتی ها که به تهِ حیاط چسپیده صد متر کم و بیشِ و بخاطر امکانات کم ،مسیر خوابگاه تا سرویس بهداشتی رو بخوای شبا بری همش روشن نیست و فقط در خوابگاه یه لامپ هست با در دستشویی که کمتر دانش آموزی جرئت میکنه تنها این مسیر رو شب تنها بره و برگرده ....

   نصف شب بود صدای جیغ و داد و سر و صدا و... بلند شد همه ی هم خوابگاهی هام ریختن تو سالن ببین چی شده .

برو ببین چی شده !!!

رسیدم تو سالن ینفری تو بغل سرپرست شب بودو اونو میکشید تو سرپرستی اونو آروم میکردو میگفت هیچی نی ولشون کن !!!

_بچه ها چی شده ؟؟؟

نمیدونیم یکی سال سومی ها پشت در داشت محکم میزد به در و جیغ میکشید انگار دیونه بشه  ...

صبه زود مدیر و معاونا بلافاصله تو سرپرستی بودن ما نمیدونستیم جریان چیه و چن وقت گذشت حدود دو سه هفته که همش مدیرو معاونا میومدن پیشش و اون این چن وقتو مدرسه نیومد .

اون مدت که گذشت ما کنجکاو شدیم بپرسیم ازش که چرا اینطور شدی اون شب !!!

  

.

.

.

.

.

*نصف شب بود از خواب بلند شدم برم دستشویی هیشکی بیدار نبود اومدم تو سالن که برم یکی از دانش آموزا تو سالن زیر نور کمی که از بیرون خواگاه از شیشه ها رد میشد طوری نشسته بود که نور فقط رو کتابش بود من که اومدم تو سالن هیچ واکنشی نشون نداد انگار که صدا درو که منو از خوابگاه اومدم بیرونو نشنید کنارش که رسیدم از همون طرز تیپ و قیافش مطمئن شدم که دوستمه بهش گفتم بیا همرام بریم دستشویی همون حالت که سرش رو کتاب بود بلند شد و اومد که بریم دستشویی من قفل درو برداشتم دادم دستش و رفتم بیرون ،بیرون که رفتم تو چشمام نگا کرد و یه خندید قفل دوباره از داخل زد به در  یه احساسی داشتم انگاری گفتم چرا اینکارو کردی بیا ....

گفتم ولش کن بزار برم این شوخیش گرفته من میرم این خودش میاد از دستشویی که ته مدرسه بود بر می گرشتم هنوز دو سه متر دور نشده بودم صدا پای ینفرو احساس کردم پشتِ سرم ....ترس مثه روح کلِ وجودمو گرفته بود بی اعتنا به پشت سرم راهمو ادامه دادم و تقریبا اون صدا رو از یادم رفته بود .

صدا قطع شده بود....

صدا دو نفرو پشتِ سرم احساس میکردم دیگه نمیتونستم پشت سرمو نگا نکنم خیلی جلو خودمو گرفتم ادامه دادم قلبم از جا در اومده بود صدای پا سه تا شد ...........................

بدون اینکه اختیارم دسته خودم باشه برگشتم....

.

.

سه نفر سر تا پا سفید میومدن به طرفم ، گردنشون چنان کج کرده بودن انگار که چسپیده بود به شونشون نزدیک خوابگاه بودم رفتم طرف در همینطور اونا آروم آروم میومدن طرفم به در  که رسیدم تا میتونستم می کوبوندم به دَر تا در توانم بود با تموم قدرت  میزدم و جیغ بزن که نه من نمیای!!!!!، ولم کنید  چی از جونم میخواید؟!

از بس کوبوندم به در خسته شدم دیگه با دست انقد محکم میزدم به شیشه تا شیشه ها رو بشکنم انگار شیشه ها آهن بشن هیچ فایده ای نداشت ....

سرپرست سریع رسید و میگفت چی شده میگفتم اینا ،اینا میخوان ببرنم ?!! 

سرپرست دور و بر نگا میکردو میگفت کدوما و منم میگفتم اینا اینا ....

سر پرست فهمید جریان از چه قراره منو بزور برد داخل سرپرستی ....

بعد اون که خوابیدم اون شب مریض شدم هر طرمو نگا میکردم اونا رو میدیدم......

.

.

.

.

.

تا الان که خوب شدمو اینم 

Thank you از اینکه افتخار دادینو داستانمونو خوندید امیدوارم خوشتون اومده باشه و راضی باشید ازش😉

  • مهدی قربانی

نظرات  (۲)

  • عکس خنده دار
  • من یه تیکشو خوندم ولی چون فارسی روان نبود خیلی سخت بود خوندنش. 

    سایت منو ببین ، اگه دوسش داشتی لینکش کن ! کمک بزرگیه . ممنون
    خوب بود خیلی خیلی جالب بود ادامه بده ....موفق باشی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی